سعید

چه خوش است راز گفتن به حریف نکته‌ سنجی که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد

سعید

چه خوش است راز گفتن به حریف نکته‌ سنجی که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد

سعید

روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی
مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که دراین نزدیکی است

من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج

t.me/minimugraphy
instagram.com/minimumiinii

آخرین مطالب

  • ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۰۱ خوشا
  • ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۲۷ دل

انگار کنم ابناءِ بشر هرکدام به شکلی و به کینه ی بدخواهی یا به امر نفس، گرفتار شجره ممنوعه ای ست...


سعید
۰۳ مهر ۹۴ ، ۰۲:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هر قدر سنم بیشتر می شود کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم اهمیت می دهم.
از این رو هر چقدر مسن تر می شوم بیشتر از زندگی لذت می برم ...
حذف کردن آدم ها از زندگیم به این معنی نیست که،
از آنها متنفرم!!
معنای ساده اش این است که برای خودم احترام قائلم...
هر کسی قرار نیست به هر قیمتی تا ابد با من بماند...
لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد اگر کسانی که روحمان را،
مسموم می کنند را رها کرده و به آرامش پناه ببریم...
زندگی به من آموخت که هر اشتباهی تاوانی دارد،
وهر پاداشی بهایی...
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود...

«پرویز پرستویی»

سعید
۰۳ مهر ۹۴ ، ۰۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سعید
۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

آدم ها همه چیز را همین طور حاضر و آماده از مغازه ها می خرند،

امّا چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست.


گفت: تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن
پرسید: اهلی کردن یعنی چه؟
گفت: یعنی ایجاد علاقه کردن و این چیزی ست که این روزها پاک فراموش شده.
پرسید: راهش چیست؟
گفت: باید صبور باشی... خیلی صبور.

 «شازده کوچولو - آنتوان دوسنت اگزوپری»

سعید
۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


مستیم و هشیار...

سعید
۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

نوشته بودم

"دلم برای بهار تنگ شده

برای بارون های تند بهاری و هوای لطیف...

برای شادی های بی سبب، برای لذت زندگی

برای دنیای آبیِ خنک خودم..." 


توی پیش نویس هام جا مونده بود.


بارون بارید ولی هوا بوی پاییز می ده، بوی خاطرات خاکستری...

کسی توی سرم زمزمه می کنه "شب تنهایی زارو کسی هرگز نبود یارو... بازم بارون زده نم نم... "



سعید
۱۲ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



علامه آیت‌الله حسن‌زاده آملی در جایی فرموده‌اند: گوش‌تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن (عج) است.

 این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا می‌کند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه طباطبایی درباره علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: حسن‌زاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج).

سعید
۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۳:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعضی ها جوری زندگی می کنند که حوصله ندارند برای زندگی بجنگند. حتی حال ندارند به عشقشون بگن خداحافظ!

سعید
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

همه ی پدر و مادر ها به بچه هایشان صدمه می زنند. نمی شود کاری اش کرد. جوانی، مثل آینه ای صاف و بی زنگار، آثار پرورش گران خود را جذب می کند. بعضی از والدین بر آن لک می اندازند، بعضی دیگر تَرَک، تعدادی هم کودکی را خُرد و به تکه های کوچک و ناصاف و تعمیر نشدنی بدل می کنند.

«در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند/ میچ البوم»


سعید
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید! اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید. این بزک تهوع انگیز دوروئی و دو پهلویی را از چهره روح خود دور کنید، با آب فراوان بشوئید!

سعید
۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
گفته ‏اند آدمى به دو سالگى (بچه، کودک) به حرف درمی‌آید اما تا خاموشى اختیار کند سال‏ ها طول می کشد. به حرف درآمدن زود است اما سکوت خیلى مشکل است و خیلى ریاضت می خواهد و چقدر زحمت می خواهد و چقدر کشیک نفس کشیدن می خواهد تا سکوت اختیار شود و تا حرف ‏ها جمع و جور و غربال گردد تا هرزه‏ گو و هرزه خوار نباشد و روى حساب حرف بزند سپس کم‏ کم می بینید که قلمش سنگین می شود و عبارت ‏هاى او وزین می گردد و لذا آدم ساکت و آرام که حرف نمی زند، یک وقتى می بینید که به حرف درآمده هر جمله اش کتابى می شود و اگر دست به قلم شود و چیزى بنویسد باید نوابغ دهر جمع شوند تا آن را شرح کنند.
 
چنین انسانى با سکوت در گفتارش برکت پیدا می کند و قول ثقیل می‏ شود: «إنا سنلقى علیک قولا ثقیلا» دیگر حرف و قول او سبک نیست و لذا افراد ساکت دیرگو و گزیده گو می شوند. مَثَل معروفى هم هست که: «المکثار مهزال» پرگو بالأخره هرزه ‏گو و هزل‏گو می‌شود.
(دروس شرح فصوص الحکم قیصری)
«علامه حسن زاده عاملی»
سعید
۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
                            با درد بساز چون دوای تو منم                 در کس منگر که آشنای تو منم
             گر کشته شدی مگو که من کشته شدم                  شکرانه بده که خون بهای تو منم
                                                                                                        «دیوان شمس»
سعید
۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سکوت، بند گسسته است
کنار دره درخت شکوه پیکر بیدی
در آسمان شفق رنگ
عبور ابرسپیدی
نسیم در رگ هر برگ می دود خاموش
نشسته در پس هر صخره وحشتی به کمین
کشیده از پس یک سنگ سوسماری سر
ز خوف دره خاموش
نهفته جنبش پیکر
به راه می نگرد ...
                                          «سهراب»



(لابلای صخره های مسیر صعود به کلکچال)

طبیعت کلکچال


طبیعت کلکچال


طبیعت کلکچال


سعید
۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای مقصودت همت کن. دو راه بیشتر نداری. یا شکارچی قابلی باش یا اگر بال پرواز نداری بکوش آنچنان در خودت لیاقت ایجاد کنی که شکار خوبان شوی.

مطلوبِ طبعِ مشکل پسندِ خوبان باش. برایت دام می گسترانند.

صیدشان باش و تو خود می دانی آخر هر دو راه در دامن خوبان ماوا داری.

سعید
۰۸ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مردم می گویند که "عشق" را پیدا می کنند، انگار عشق چیزی است که پشت سنگی پنهان باشد. ولی عشق صورت های بسیاری دارد و هرگز برای هیچ مرد و زنی یکسان نیست. پس چیزی که مردم پیدا می کنند، عشق خاصی است.

و ادی با مارگریت عشق خاصی را یافت، عشقی قدرشناسانه، عشقی عمیق، ولی خاموش ... . وقتی مارگریت رفت، ادی گذاشت روزهایش بوی کهنگی بگیرد. اجازه داد قلبش بخوابد.


«در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند/ میچ البوم»

سعید
۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
عجماء! بوی بهشت می آید.
بوی لطیف اردی بهشت.
ملائک دوباره درهای بهشت را باز گذاشته اند...

سعید
۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۶:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

 به این می گویند حرف زدن. فکر میکنم همین باشد. وقتی کلمات بیرون می آیند، در هوا پخش می شوند، لحظه ای می مانند و بعد می میرند.

سعید
۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چیزهایی را که آدم نمی نویسد و نمی تواند، مهم تر از چیزی است که می نویسد!

اصلا چون نمی توان آن حرف ها را نوشت، این حرف ها را می نویسیم.

اگر می شد همه ی احساسات را با چند کلمه ی محدود بیان کرد، پس این همه واژه و جمله برای چیست؟ برای کجاست؟

بیخود نیست می گویند ارزش آدم ها به حرف هایی ست که برای نگفتن دارند.


سعید
۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۵:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

همگان به جست‌ و جوی خانه می‌ گردند
من کوچه‌ ی خلوتی را می‌ خواهم
بی‌ انتها برای رفتن
بی‌ واژه برای سرودن
و آسمانی برای پرواز کردن
عاشقانه اوج گرفتن 
رها شدن

سعید
۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۵:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کم نیستند شادی‌ها
حتی اگر بزرگ نباشند
آنقدر دست نیافتنی نیستند
که تو عمری‌ست
کز کرده‌ای گوشه جهان
و بر آسمان چوب خط می‌کشی به انتظار
حبس ابد هم حتی، پایان دارد
پایانی بزرگ و طولانی
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه‌هاییم
و به عبورشان می‌خندیم
چه آسان لحظه‌ها را به کام هم تلخ می‌کنیم 
و چه ارزان می‌فروشیم لذت با هم بودن را
چه زود دیر می‌شود
و نمی‌دانیم که؛ فردا می‌آید
شاید ما نباشیم 

سعید
۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۵:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر