انگار کنم ابناءِ بشر هرکدام به شکلی و به کینه ی بدخواهی یا به امر نفس، گرفتار شجره ممنوعه ای ست...
انگار کنم ابناءِ بشر هرکدام به شکلی و به کینه ی بدخواهی یا به امر نفس، گرفتار شجره ممنوعه ای ست...
هر قدر سنم بیشتر می شود کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم اهمیت می دهم.
از این رو هر چقدر مسن تر می شوم بیشتر از زندگی لذت می برم ...
حذف کردن آدم ها از زندگیم به این معنی نیست که،
از آنها متنفرم!!
معنای ساده اش این است که برای خودم احترام قائلم...
هر کسی قرار نیست به هر قیمتی تا ابد با من بماند...
لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد اگر کسانی که روحمان را،
مسموم می کنند را رها کرده و به آرامش پناه ببریم...
زندگی به من آموخت که هر اشتباهی تاوانی دارد،
وهر پاداشی بهایی...
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود...
«پرویز پرستویی»
آدم ها همه چیز را همین طور حاضر و آماده از مغازه ها می خرند،
امّا چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست.
گفت: تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن
پرسید: اهلی کردن یعنی چه؟
گفت: یعنی ایجاد علاقه کردن و این چیزی ست که این روزها پاک فراموش شده.
پرسید: راهش چیست؟
گفت: باید صبور باشی... خیلی صبور.
نوشته بودم
"دلم برای بهار تنگ شده
برای بارون های تند بهاری و هوای لطیف...
برای شادی های بی سبب، برای لذت زندگی
برای دنیای آبیِ خنک خودم..."
توی پیش نویس هام جا مونده بود.
بارون بارید ولی هوا بوی پاییز می ده، بوی خاطرات خاکستری...
کسی توی سرم زمزمه می کنه "شب تنهایی زارو کسی هرگز نبود یارو... بازم بارون زده نم نم... "
بعضی ها جوری زندگی می کنند که حوصله ندارند برای زندگی بجنگند. حتی حال ندارند به عشقشون بگن خداحافظ!
همه ی پدر و مادر ها به بچه هایشان صدمه می زنند. نمی شود کاری اش کرد. جوانی، مثل آینه ای صاف و بی زنگار، آثار پرورش گران خود را جذب می کند. بعضی از والدین بر آن لک می اندازند، بعضی دیگر تَرَک، تعدادی هم کودکی را خُرد و به تکه های کوچک و ناصاف و تعمیر نشدنی بدل می کنند.
«در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند/ میچ البوم»
جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید! اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید. این بزک تهوع انگیز دوروئی و دو پهلویی را از چهره روح خود دور کنید، با آب فراوان بشوئید!
برای مقصودت همت کن. دو راه بیشتر نداری. یا شکارچی قابلی باش یا اگر بال پرواز نداری بکوش آنچنان در خودت لیاقت ایجاد کنی که شکار خوبان شوی.
مطلوبِ طبعِ مشکل پسندِ خوبان باش. برایت دام می گسترانند.
صیدشان باش و تو خود می دانی آخر هر دو راه در دامن خوبان ماوا داری.
مردم می گویند که "عشق" را پیدا می کنند، انگار عشق چیزی است که پشت سنگی پنهان باشد. ولی عشق صورت های بسیاری دارد و هرگز برای هیچ مرد و زنی یکسان نیست. پس چیزی که مردم پیدا می کنند، عشق خاصی است.
و ادی با مارگریت عشق خاصی را یافت، عشقی قدرشناسانه، عشقی عمیق، ولی خاموش ... . وقتی مارگریت رفت، ادی گذاشت روزهایش بوی کهنگی بگیرد. اجازه داد قلبش بخوابد.
«در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند/ میچ البوم»
به این می گویند حرف زدن. فکر میکنم همین باشد. وقتی کلمات بیرون می آیند، در هوا پخش می شوند، لحظه ای می مانند و بعد می میرند.
چیزهایی را که آدم نمی نویسد و نمی تواند، مهم تر از چیزی است که می نویسد!
اصلا چون نمی توان آن حرف ها را نوشت، این حرف ها را می نویسیم.
اگر می شد همه ی احساسات را با چند کلمه ی محدود بیان کرد، پس این همه واژه و جمله برای چیست؟ برای کجاست؟
بیخود نیست می گویند ارزش آدم ها به حرف هایی ست که برای نگفتن دارند.
همگان به جست و جوی خانه می گردند
من کوچه ی خلوتی را می خواهم
بی انتها برای رفتن
بی واژه برای سرودن
و آسمانی برای پرواز کردن
عاشقانه اوج گرفتن
رها شدن
کم نیستند شادیها
حتی اگر بزرگ نباشند
آنقدر دست نیافتنی نیستند
که تو عمریست
کز کردهای گوشه جهان
و بر آسمان چوب خط میکشی به انتظار
حبس ابد هم حتی، پایان دارد
پایانی بزرگ و طولانی
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیههاییم
و به عبورشان میخندیم
چه آسان لحظهها را به کام هم تلخ میکنیم
و چه ارزان میفروشیم لذت با هم بودن را
چه زود دیر میشود
و نمیدانیم که؛ فردا میآید
شاید ما نباشیم