درست
درآخرین لحظه ها
که می خواهید رؤیاهای خود را
به خاک بسپارید
خبر خوبی خواهد رسید ...
سیدعلی صالحی
درست
درآخرین لحظه ها
که می خواهید رؤیاهای خود را
به خاک بسپارید
خبر خوبی خواهد رسید ...
سیدعلی صالحی
- اینطور به من نگاه نکن!
این چشمهای تو، بالاخره مرا وادار به یک خبطِ بزرگ در زندگی خواهدکرد..!
- این خبطِ شما؛ آرزوی من است...
چشمهایش - بزرگ علوی
چرا زندگی رو سخت می کنی؟!
چیزیی می خواهی؟ برو دنبالش
سوالی داری؟ بپرس
دلتنگ کسی شدی؟ زنگ بزن
می خواهی کسی رو ببینی؟ دعوت کن
می خواهی بقیه درکت کنن؟ توضیح بده
از چیزی خوشت میاد؟ حفظش کن
از کسی خوشت نمیاد؟ ترکش کن
عاشق کسی هستی؟ بهش بگو
ما فقط یکبار زندگی می کنیم
سخت نگیر و ساده باش
و زندگی کن!
به من مىگفت:
"چشمهاى تو مرا به این روز انداخت! این نگاهِ تو کارِ مرا به اینجا کشانده
تاب و تحمل نگاههاى تو را نداشتم
نمىدیدى که چشم بر زمین میدوختم؟"
به او گفتم:
"در چشمهاى من دقیقتر نگاه کن!
جز تو هیچ چیزى در آن نیست..."
چشم هایش - بزرگ علوی
مردم تو رو آزار میدن و بعد طوری وانمود می کنن که انگار تو اونها رو آزردی!
سوزاندیَم که دلم خام تر شود
وحشی شدی غزلم رام تر شود
آهو برای چه باید زمان صید
کاری کند که خوش اندام تر شود
جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکام تر شود
آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنام تر شود
چیزی نگفتی و گفتی نگویم ُ
رفتی که قصه پرابهام تر شود
آنقدر گریه نکردی میان بغض
تا چشم اشک سرانجام تر شود
امشب کنار غزلهایم بخواب
شاید جهان تو آرام تر شود
براى خودتان یک دوست پیدا کنید،
یک نفر که تا ابد بماند،
یک نفر که حالتان، جانتان، یارتان، بد و خوبتان را، همه را با هم بخواهد،
یک نفر که حالش را بپرسید، خوابش را ببینید ...
آدم ها باید غیر از عشق و خانواده، یک نفر را داشته باشند که همه ی چیزهایى که نمی شود به آن دو قبلى گفت، به او گفت!
یک نفر باید باشد که شما را از چشم هایتان هم بشناسد ...
هر آدمى باید یک نفر را داشته باشد که خیلى دوستش داشته باشد،
یک نفر را دوست بدارید و با آن پیر شوید،
اگر عمرمان قرارش به سپیدیست ...
صابر ابر
اشتباه میکنند بعضیها
که اشتباه نمیکنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
سیدعلی صالحی
دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی ست
که اگر باز ستانند دو چندان گردد!
صائب تبریزی
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتیم...
ما فکر میکردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند؛
نمیدانستیم قرار است که ما از یکدیگر مراقبت کنیم....
ما فکر میکردیم اگر به دنبال اهداف شخصی و رشد خود باشیم بیوفایی است؛ نمیدانستیم بیش از حد به حریم یکدیگر وارد شدن چقدر میتواند خفقان آور باشد...
ما فکر میکردیم وقتی طرف مقابل رشد کند، تهدیدی برای دیگری است؛ نمیدانستیم هر کدام آن قدر خوب هستیم، که احساس تهدید شدن نکنیم...
فکر میکردیم هر کس در خواست کمک کند ضعیف است؛ نمیدانستیم همه به کمک نیاز دارند..
فکر میکردیم پول ما را ایمن میکند؛ نمیدانستیم که امنیت؛ یعنی بدانید که میتوانید زندگیتان را بسازید، و در کنارش مادیات هم قرار دارد..
فکر میکردیم دیگری به ما عشق نمیورزد؛ نمیدانستیم که ما عشق او را احساس نمیکنیم و نمی پذیریم...
او گمان میکرد من خوشحالم نمیدانست چقدر ترسیدم...
من گمان میکردم او خوشحال است؛ نمیدانستم چقدر ترسیده است... ما نمیدانستیم...ما فقط نمیدانستیم...
خیلی چیزها بود که نمیدانستیم...
ﺑﺎﺧﺘن ﯾﮏ ﻋﺸﻖ، یافتن ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ - ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺟﻔﺮﺯ
اتفاقاً آدم های بی بند و رها، آدم هایی که اوّل و آخرشون رو درست نمیدونن، بیشتر دنبال آرامشن. منتها آرامش واسشون چیزیه که اینجا پیدا نمی شه یا لااقل نوع مرغوبش پیدا نمی شه. واسه همینه فکر می کنن بهشون دوره. نهایتاً اینه که خسته می شن و آروم می گیرن... بعضی هم نه... ولی آرامش... اگه ازشون بپرسی که دارن یا نه، میگن فعلاً اونی که باید باشه، نُچ!
#ویولا
مگر نمی شود آدم سال های بعد را به یاد بیاورد و برای خودش گریه کند؟
سال بلوا
گاه گاهی که دلم می گیرد
به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سؤالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا...
اوّل و آخر با توست
و خداوند عشق است...
سهراب سپهری
همه ی دنیا پشت دره... دنیا همیشه اون ور در ایستاده!